نویسندگان:
مختار شیخ حسینی (1)
محمد جواد خلیلی (2)




 

چکیده

شکل‌گیری و رشد سلفی‌گری تکفیری که امروزه به مهم‌ترین معضل جهان اسلام تبدیل شده است، در عوامل مختلفی ریشه دارد. تأکید بر عوامل داخلی و اندیشه‌ای جریان، بخش زیادی از واقعیت جریان تکفیری را تبیین می‌کند، اما تحلیل جامع از عملکرد تاریخی و فعلی این جریان، در صورتی امکان پذیر است که متغیر استعمار و قدرت‌های بزرگ بین‌المللی را نیز در تقویت و توسعه این جریان در نظر داشته باشیم. به لحاظ تاریخی، پیوند اندیشه تکفیری سلفیه به رهبری «محمدبن عبدالوهاب» با قدرت سیاسی «آل سعود»، با هدایت و پشتیبانی «بریتانیا» برای مقابله با «عثمانی‌ها» صورت گرفت و این جریان در شبه جزیره عربستان، همواره در راستای منافع استعماری بریتانیا عمل کرده است. در دوران جنگ سرد نیز حمایت آمریکا از «القاعده» در افغانستان برای مقابله با نفوذ «شوروی سابق»، واقعیتی تاریخی است که «بلوک غرب» از ظرفیت‌های این جریان جهت منافع استعماری خود بهره گرفت. در حال حاضر نیز این قدرت‌های بزرگ از گسترش فعالیت جریان‌های تکفیری در برخی کشورهای اسلامی مانند عراق و سوریه حمایت می‌کنند.
"گسترش و رشد تفکر تکفیری، فرصت‌هایی برای منافع قدرت‌های استعماری فراهم کرده است که از رشد آن در برخی مناطق جهان اسلام حمایت و در برخی مناطق با آن مقابله می‌کنند. با این رویکرد گزینشی، استعمارگران در مقاطعی، از جریان تکفیری حمایت کرده‌اند و در مقاطعی نیز با استناد به عملکرد تروریستی و خشونت آمیز آن‌ها، زمینه تهاجم نظامی علیه کشورهای اسلامی با ادعای مبارزه با تروریسم را فراهم نموده‌اند. در این مقاله با بررسی تاریخی نقش قدرت‌های بزرگ در تقویت و توسعه جریان‌های تکفیری، به ارتباط این دو متغیر با یکدیگر و تأثیرهای آن بر جهان اسلام خواهیم پرداخت. "

مقدمه

جریان تکفیری که امروز مهم‌ترین چالش جهان اسلام است، در بستر اندیشه و شرایط محیطی خاصی رشد کرده است. هر چند مهم‌ترین زمینه اندیشه تکفیر، تفسیر متصلب و ظاهرگرایانه از «نص» است، اما تبدیل این اندیشه به کنش خشونت آمیز، حاصل زمینه‌های عینی است که شرایط را برای بروز و ظهور این اندیشه فراهم نموده است. تحلیل صرفاً اندیشه‌ای از این جریان، تنها بخشی از واقعیت جریان تکفیری را تبیین می‌کند. بیشتر پژوهش‌ها در تاریخ و ادوار جریان تکفیری، به جنبه کلامی و اعتقادی این جریان توجه دارند در حالی که تحلیل عینی، شرایط محیطی، منطقه‌ای و بین‌المللی رشد این اندیشه و تبدیل آن به کنش‌های خشونت آمیز در تبیین دلایل رشد و گسترش این جریان نقش مهمی دارد.
جنبه‌های اندیشه‌ای رشد جریان تکفیری به عنوان فرانظریه، زیربنای ایدئولوژیک این جریان را تشکیل می‌دهد و بازخوانی این تفکر در هر دوره، موجب صورت بندی جدیدی از آن شده است که با ادعای ارائه اسلام ناب و دین خالص، جذابیت زیادی برای انسان مسلمان مدرن دارد. تاریخ جریان تکفیری، نشان دهنده تأثیر شرایط عینی (محیطی، منطقه‌ای و بین‌المللی) در رشد و تحقق این اندیشه در عمل بوده است. در واقع اندیشه و مبانی فرانظری این جریان، تنها در زمان‌هایی تحقق عملی یافته‌اند که شرایط عینی، زمینه را برای این اندیشه فراهم کرده است.
یکی از عوامل عینی در رشد و گسترش جریان‌های تکفیری، نقش قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و بین‌المللی بوده است که تاریخ اندیشه تکفیری‌ها نیز نشان دهنده نقش این عامل در چند مرحله تاریخی بوده است. مهم‌ترین هدف قدرت‌های بزرگ در خصوص جریان تکفیری، استفاده از ظرفیت آن‌ها برای نفوذ در جهان اسلام و رسیدن به منافع ملی و فراملی خودشان بوده است. در واقع، جریان‌های تکفیری تا زمانی که در راستای سیاست‌های قدرت‌های بزرگ عمل کرده‌اند، این قدرت‌ها به صورت مستقیم و غیرمستقیم از آن‌ها حمایت نموده‌اند، اما زمانی که این گروه‌ها منافع قدرت‌های بزرگ را تهدید کرده‌اند، به شدت سرکوب شده‌اند. با توجه به «آنارشیک» بودن نظام بین‌الملل (عدم وجود قدرت فائقه)، قدرت‌های بزرگ با تکیه بر منابع مادی قدرت، ظرفیت بیشتری برای دست یابی به منافع فراملی خود دارند.
در هر دوره تاریخ روابط بین‌الملل نیز برخی قدرت‌ها در جهت دهی به رفتارهای بین‌المللی نقش بیشتری بر عهده داشته‌اند. رشد اولیه جریان تکفیری در منطقه «نجد» در قرن نوزدهم میلادی با موافقت و حمایت بریتانیا به عنوان بزرگ‌ترین قدرت بین‌المللی مواجه شد و در قرن 20 نیز حمایت آمریکا از جریان «القاعده» در افغانستان در برابر شوروی، نشان دهنده اهمیت جریان تکفیری در سیاست قدرت‌های بزرگ است. امروزه نیز نقش قدرت‌های بزرگ بین‌المللی (آمریکا، اتحادیه اروپا و ...) و منطقه‌ای (عربستان، قطر و ترکیه) در رشد و گسترش این جریان‌ها انکار ناشدنی است. در این مقاله به اختصار به زمینه‌های اندیشه‌ای رشد جریان تکفیر در سه مقطع (وهابیت نجد، القاعده در افغانستان و گروه داعش) اشاره خواهد شد و سپس به نقش قدرت‌های بزرگ در رشد و گسترش این جریان با استفاده از چارچوب «تئوریک رئالیسم» ساختاری خواهیم پرداخت.

رئالیسم ساختاری به مثابه چارچوب تئوریک

نوواقع گرایی، یکی از نظریاتی است که مسئله تأثیرگذاری نظام بین‌الملل بر رفتار کشورها و تأثیرپذیری واحدها از این نظام بین‌الملل را تحت عنوان «نظریه رئالیسم ساختاری» مطرح کرد. و مهم‌ترین متفکر آن «کنث والتز» است که این تئوری را در کتاب تئوری سیاست بین‌الملل بیان کرده است. به عقیده والتز، سیاست خارجی کشورها تحت تأثیر نظام بین‌الملل شکل می‌گیرد در این دیدگاه، دولت و فرد در تصمیم گیری‌ها نقش چندانی ندارند، بلکه ساختار نظام بین‌الملل محدودیت‌هایی بر سیاست‌های کشورها و گروه‌ها اعمال می‌کند. در این تئوری، سیستم بین‌المللی و ساختارهای آن بر رفتار دولتها تأثیر می‌گذارند و با قید و بندهایی که بر رفتار دولتها اعمال می‌کنند، روابط بین‌المللی را شکل می‌دهند و رفتار دولتها را شبیه به هم و یکسان می‌سازند. (3)
ساختار نظام بین‌الملل در این نظریه سه ویژگی مهم دارد:
اصل اول یا اصل سازمان دهنده در نظام داخلی سلسله مراتبی و در نظام بین‌المللی آنارشی است؛ البته آنارشی به معنای فاقد اقتدار مرکزی. (4) بر این اساس در نظام بین‌الملل، قدرت فائقه‌ی نظم دهنده باشد وجود ندارد.
اصل دوم، کار ویژه واحدها یا دولت‌هاست. دولتها از نظر قدرت، اگر چه با یکدیگر متفاوتند، اما رفتاری مشابه و یک سان دارند. این رفتار مشابه، از تأثیر و قید و بندهای ناشی از اصل نظم دهنده سیستم، یعنی «آنارشیم» متأثر است. (5) در واقع به دلیل این که در محیط بین‌الملل هیچ اقتدار مرکزی وجود ندارد، هر واحد مجبور است که خودش امنیتش را تأمین کند، زیرا مرجعی وجود ندارد که امنیت اعضایش را تأمین کند. این تأمین امنیت اعضا توسط خودشان برای آن‌ها امری حیاتی است. (6) مهم‌ترین ارزش در این فضا، بقاست و کشورها برای بقای خود باید قدرت نظامی را افزایش دهند یا دست به ائتلاف بزنند تا بتوانند در این سیستم آنارشیک به منافع خود دست یابند.
اصل سوم، توزیع توان‌مندیهاست. در نظام بین‌الملل، توزیع توان‌مندیها در میان واحدها، عامل تمایز آن‌ها است. این اصل تعیین می‌کند که هر یک از واحدها چه میزان از توان مندی لازم را برای تأمین امنیت برخوردار است. (7)
اگر چه رفتار دولتها با هم یکسان است، ولی از نظر توان مندی با هم دیگر متفاوتند، (8) از آن جا که این توزیع توان‌مندیها و تغییر در چگونگی توزیع برای «والتز» اهمیت دارد، وی به اشکال مختلف نظامهایی می‌پردازد که حاصل تغییر در توزیع توان‌مندیها هستند. از نظر والتز، از میان انواع نظامها، ساختار دوقطبی با ثبات‌تر است، در حالی که به نظر «مورگنتا»، نظام چند قطبی همراه با عامل ایجاد توازن، باثبات‌تر می‌باشد. (9)
والتز با استفاده از نظریه سیستم‌ها و با تأثیرپذیری از رفتارگرایی، نظریه‌ای ارائه می‌دهد که در آن ضمن تأیید برخی اصول اساسی واقع‌گرایی «مورگنتا» و تقویت هنجارهای مرسوم آن، برخی از ویژگی‌ها و هنجارهای مرسوم را به چالش می‌کشد و در مقابل آن هنجارسازی می‌کند. وی در مقابل واقع‌گرایی که بر سه اصل دولتگرایی، بقا و خودیاری تأکید داشت، به محوریت مفهوم سیستم حاکم بر نظام بین‌الملل پای بند است و به جای افراد و دولتها، بر ساختار نظام بین‌الملل به عنوان اصل سازمان دهنده تأکید دارد. والتز، نظریه خود را بهترین نظریه برای تحلیل نظام بین‌الملل می‌داند. (10)
براساس این تئوری، هر بازیگری که قدرت بیشتری داشته باشد، می‌تواند به منافع بیشتری در سطح بین‌الملل دست یابد و نظم موقتی سیستم در این تئوری، به وسیله بازیگران برتر فراهم می‌شود. در دوره امپراتوری، نظم سیستم، سلسله مراتبی است و در دوره دو قطبی، دو بلوک، نظم سیستم را طراحی می‌کنند و در صورت تعدد قدرت‌ها در نظام بین‌الملل، بازیگری بیشترین منافع را کسب می‌کند که قدرت بیشتری داشته باشد.
با توسعه مفهومی این نظریه، می‌توان در مورد موضوع این مقاله، سه دوره زمانی را در خصوص رشد جریان تکفیری و نظام بین‌الملل درنظر گرفت: در مقطع اول، در قرن نوزدهم میلادی که امپراتوری بریتانیا مهم‌ترین قدرت نظام بین‌الملل بود و نظم سیستم تا حدی وابسته به این قدرت برتر بود و به تبع نظم بین‌المللی، نظم منطقه‌ای در خاورمیانه نیز تابعی از منافع بریتانیا بود، شکل‌گیری اولیه حکومت «آل سعود» با تکیه بر قدرت مذهبی وهابیت و پیوند آن با بریتانیا، زمینه رشد این جریان را فراهم کرد. در مقطع دوم نیز شاهد حمایت اولیه امریکا از رشد «القاعده» در افغانستان برای مقابله با نفوذ شوروی هستیم و مقطع سوم در قرن بیست و یکم میلادی، حمایت قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای از رشد جریان‌های تکفیری در عراق و سوریه، نشان دهنده تأثیر این متغیر (قدرت‌های بزرگ) در رشد این جریان‌هاست. بر اساس رئالیسم ساختاری، چون قدرت نظم دهنده‌ای در سطح ساختار وجود ندارد، قدرت‌های بزرگ به میزان قدرتی که دارند از این گروه‌ها در راستای رسیدن به منافع خود بهره می‌گیرند.

زمینه ذهنی (اندیشه‌ای) رشد جریان تکفیری (از وهابیت تا داعش)

«سلفیه»، اصطلاح نوظهوری در تاریخ اندیشه اسلامی است که گروهی از اهل حدیث و پیروان، «احمدبن حنبل»، «ابن تیمیه» و «محمدبن عبدالوهاب» برای خویش برگزیده‌اند. اینان در روش شناخت نقل گرا و در فهم نقل، ظاهرگرا هستند، عقل را شایسته فهم مسائل الهی نمی‌دانند، رسالتشان را تنها در فهم درست سخنان سلف می‌دانند. (11) ریشه‌های فکری وهابیت را باید در اندیشه‌های ابن تیمیه جست وجو کرد. محمدبن عبدالوهاب قرن‌ها بعد مفسر و مبلغ این تفکر بود، در حالی که شرایط حاکم بر زمانه ابن تیمیه طوری نبود که او آموزه‌های شاذ خود را بر جامعه تحمیل کند. در زمان محمدبن عبدالوهاب، شرایط اجتماعی و فرهنگی نجد و پیوند او با قدرت سیاسی آل سعود، باعث گسترش این تفکر شد.
ابن تیمیه در شمار متفکرانی است که با سقوط خلافت عباسیان در سال 656 ق به دلیل حمله مغول به نظریه پردازی در غیاب خلافت پرداخت. ویژگی مهم این دوره، حمله مغولان به «دارالاسلام» بود و برای اندیشه وران اهمیت این دوره به دلیل سلطه کافران بر ممالک اسلامی بود. مهم‌ترین اثر ابن تیمیه در اندیشه سیاسی، کتاب السیاسه الشرعیه فی اصلاح الراعی و الراعیه است که آن را بین سال‌های 709 و 714 ق نوشته است. (12) البته «سلفی‌گری»، مفهوم بسیط و منسجمی نیست، بلکه در دل خود گرایش‌ها و طیف‌های گوناگونی دارد. برخی از این گرایش‌ها، با هدف هم‌گرایی و ایجاد اتحاد و یک پارچگی میان مسلمانان، به سلف چنگ زده و کوشیده‌اند با این مفهوم، ارزش زندگی بخش اسلامی را زنده کنند، اما برخی دیگر با گذشته‌گرایی و ارتجاع و مبارزه با عقلانیت، راه تحجر و تکفیر را برگزیده‌اند. (13)
جریان وهابیت را می‌توان نسل اول تفکر تکفیری در جهان اسلام قلمداد کرد که با فتواهای محمدبن عبدالوهاب و اندیشه ابن تیمیه، بخش‌های زیادی از جهان اسلام با این اندیشه تعرض کردند.
نسل دیگر این جریان افراط‌گرا را می‌توان در اندیشه گروه تروریستی القاعده شناسایی کرد. «بن لادن» از ابتدا تحت تأثیر مکتب اسلام سلفی قرار گرفت و بیش از همه از «عبدالله عزّام» و «ایمن الظواهری» تأثیر پذیرفت. (14) عملیات تروریستی گروه القاعده در کشورهای اسلامی، نماد افراط‌گرایی محسوب می‌شود.
نسل سوم جریان تکفیری و افراط گرا را می‌توان در گروه موسوم به «داعش» بررسی کرد (15) که به لحاظ اندیشه‌ای، بیشترین تأثیر را از «سید قطب»، «عبدالسلام فرج» و در دوره معاصر، «عبدالله عزام» پذیرفته است. این جریان هرچند به لحاظ سیاسی با عربستان همکاری دارد و مهم‌ترین پشتوانه مالی و نظامی را از این کشور دریافت می‌کند، اما به لحاظ اندیشه‌ای، به نسل دوم و سوم سلفی‌های تکفیری وابسته‌اند. اگر محمدبن عبدالوهاب و ابن تیمیه را نسل اول این جریان و سید قطب و عبدالسلام فرج را مهم‌ترین تئوریسین‌های نسل دوم افراط‌گرایی در خاورمیانه معرفی کنیم، جریان داعش، معرف نسل سومی از این جریان است که وام دار اندیشه بن لادن، ایمن الظواهری و عبدالله عزام می‌باشد.
براساس طبقه بندی سلفیه معاصر به سروریه، جهادیه و جامیه نیز این جریان در طیف جهادی قرار می‌گیرد که با هر دو نوع سلفی‌گری مرسوم تفاوت‌هایی دارد. این اندیشه قائل به «عدو بعید» (تمدن مادی غربی) و «عدو قریب» (دولت‌ها و گروه‌هایی که در کشورهای اسلامی بر اساس تفسیر این گروه عمل نمی‌کنند) است و هر دو عدو در این اندیشه مورد تهاجم قرار می‌گیرد اما چون امکان مبارزه با «عدو البعید» فعلاً فراهم نیست، آن‌ها به «عدوم قریب» می‌پردازند و حملات آن‌ها متوجه مسلمانان است.
به لحاظ اندیشه، این جریان اعتقاد دارد که در کشورهای اسلامی فعلی، احکام اسلام اجرا نمی‌شود و رهبران این کشورها منافقانی هستند که به ظاهر ادعای اسلام دارند و بر اساس همین منطق در مصر، «انور سادات» را ترور کردند. ادعای آن‌ها احیای خلافت اسلامی با مکانیسم جهاد و هجرت می‌باشد. این مفاهیم در کتاب‌های سید قطب، عبدالسلام فرج و عبدالله عزام تئوری پردازی شده است و امروزه زمینه کنش سیاسی داعش و دیگر جریان‌های تکفیری را فراهم کرده است. وجود اتباع کشورهای مختلف در تشکیلات نظامی جریان داعش نیز نشان دهنده اهمیت هجرت در این اندیشه می‌باشد که پیروان آن با ادعای هجرت از جوامع جاهله به این گروه می‌پیوندند و هدف آن‌ها احیای خلافت اسلامی است.
بررسی صحبت‌ها و پیام‌های رهبران داعش و دیگر گروه‌های تکفیری نشان می‌دهد که تأثیر اندیشه سید قطب، عبدالسلام فرج و عبدالله عزام بر شکل‌گیری این جریان نقش اساسی داشته است. تفسیر متصلبانه و ظاهرگرایانه از مفاهیم اسلامی مانند جهاد، فرصت گرایش به خشونت در این گروه‌ها را افزایش داده است و با تکفیر مخالفان خود، دایره دشمنانشان را توسعه داده‌اند که حتی شامل بسیاری از اهل سنت نیز می‌باشد. این جریان به صورت شبکه‌ای و حتی بدون نیاز به رهبر می‌تواند در هر جایی که حداقلی از پیروان آن حضور داشته باشند، به خشونت‌گرایی منجر شود. (16)

نقش قدرت‌های بزرگ در رشد و گسترش جریان تکفیری

هرچند زمینه‌های اندیشه‌ای در گسترش جریان تکفیری نقش مهمی داشته است و بدون توجه به این زمینه‌های درونی جهان اسلام، نمی‌توان تحلیل جامعی از این جریان‌ها ارائه داد، اما رشد قارچ گونه این جریان‌ها در مقطع‌های زمانی مختلف، نشان دهنده تأثیرگذاری متغیر جدید «نقش قدرت‌های بزرگ» در گسترش این جریان بوده است. از دیدگاه «فیرحی» نیز هرچند برخی از تحلیل گران معتقدند که سلفیزم یک اندیشه تهی است و دست ساز بیرونی‌ها هست، اما مطالعات من نشان می‌دهد سلفیزم یک جریانی است که از درون بحران جهان اسلام در می‌آید، اما اگر کشورهای دیگر می‌توانند از آن استفاده کنند، در واقع هنر استفاده را دارند و بلدند که چگونه از جریان‌های درون جوش در جهان اسلام استفاده کنند... طبیعی است که هر کشوری به فراخور دریافت سیاست خارجی و قدرت و تجربه‌اش از این جریان‌های محلی بهره می‌برد. درک من این است که این تحولات، پایه درونی دارد، اما بهره برداری‌های بیرونی صورت می‌گیرد. علتش هم این است که اولاً: خود این جریان پتانسیل را دارد؛ دوم این که آن‌هایی که بهره می‌برند دیپلماسی‌های پخته چندین صدساله دارند و می‌دانند که از جریان‌های محلی چگونه استفاده کنند و استفاده هم می‌کنند؛ (17) بنابراین به نظر می‌رسد نقش قدرت‌های خارج از جهان اسلام در رشد و گسترش این جریان تأثیر مهمی دارد، به طوری که آیه الله اصفی از علمای نجف نیز در این زمینه اعتقاد دارد که زمینه‌های مختلفی موجب شعله ور شدن آتش فتنه‌های مذهبی در جهان اسلام شده است که فقط نگاه سطحی به این مسئله، نقش استکبار جهانی را نادیده می‌گیرد در حالی که تجربه استعمارگرانی مانند فرانسه، پرتقال، ایتالیا و دیگر کشورهای استعمارگر، نشان دهنده استفاده از فتنه مذهبی را داخل ملت‌ها برای رسیدن به اهداف استعمار دارد. جنگ‌های مذهبی به دلیل این که زود شعله ور می‌شود، در سیاست استکبار جهانی نقش زیادی دارد. این تجربه استعمارگران قرون گذشته در اختیار آمریکا قرار گرفته است (18) و امروز آمریکا در خشونت‌های مذهبی و شعله ور کردن آتش آن نقش اساسی دارد. در عراق امروزه این مسئله اثبات شده است که آمریکا در زمینه‌های این مسئله نقش اصلی را دارد و آمریکا سعی می‌کند تا با ایجاد دیوار بلند بی اعتمادی بین اهل سنت و شیعه عراق، آن‌ها را وارد این جنگ مذهبی کند و بهترین فرصت برای نفوذ و سلطه آمریکا، زمانی است که مسلمانان وارد این بازی طراحی شده استکبار جهانی شوند و هیچ ابزاری مانند جنگ‌های مذهبی، فرصتی برای سیطره آمریکا بر جهان اسلام فراهم نمی‌کند (19) با توجه به تأثیرگذاری این متغیر (نقش قدرت‌های بزرگ) در رشد و گسترش جریان‌های تکفیری، به بررسی نقش این متغیر در سه دوره زمانی فعالیت گروه‌های تکفیری (وهابیت در نجد، القاعده و داعش) می‌پردازیم و در نهایت به پیامدهای رشد این جریان‌ها برای جهان اسلام اشاره می‌شود.

بریتانیا و جریان تکفیری

آل سعود قبیله‌ای در منطقه نجد بود که با داشتن رقبای زیاد و نداشتن پایگاه اجتماعی، برای گسترش قلمرو با چالش‌های جدی روبه رو بود و با توجه به دور بودن سرزمین نجد در آن زمان از حیطه بازی قدرت‌های بزرگ، بهترین راه برای قبیله‌ای که آرزوی رهبری سیاسی بر منطقه‌های اطراف را داشت، به خدمت گرفتن ایدئولوژی با قدرت بسیج کنندگی بالای توده‌های اجتماعی بود. محمدبن عبدالوهاب نیز که ارائه دهنده تفسیر جدیدی از دین و به تبع آن استنباط‌های جدید از مسائلی مانند توحید، شفاعت و ... بود، به پشتیبان سیاسی نیاز داشت تا تحت حمایت آن بتواند به گسترش نفوذ عقیدتی خود بپردازد. این نیاز دو جانبه، وهابیت را به آل سعود نزدیک کرد و با پیوند قدرت و مذهب، باعث گسترش قلمرو هر دو نهاد شد.
ترویج آرا و افکار ابن تیمیه توسط محمدبن عبدالوهاب در شرایطی در دهه‌های نخست قرن سیزده و قرن نوزده میلادی صورت پذیرفت که استعمارگران صلیبی از چهارسو به امت اسلامی هجوم آورده بودند: انگلیسی‌ها که بخش زیادی از هند را از دست مسلمانان خارج کرده بودند و به سمت جنوب ایران در حرکت بودند، فرانسوی‌ها که با اشغال روسیه، مصر و فلسطین، در رقابت با عثمانی‌ها بودند، روس‌ها که با حملات مکرر خود به ایران و عثمانی به دنبال توسعه نفوذ خود در جهان اسلام بودند و آمریکایی‌ها که چشم طمع به کشورهای شمال آفریقا داشتند. در چنین شرایطی که جهان اسلام به وحدت و همدلی نیاز داشت، محمدبن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم شفاعت خواهی از پاکان «زیارت قبور اولیاء الهی» مشرک و بت پرست خواند و با برانگیختن اعراب بادیه نشین، مناطق سنی و شیعه نشین را به خاک و خون کشید و اموال مسلمانان را غارت کرد.(20)
مثلث قدرت در شرایط آن روز شبه جزیره به این صورت بود که «شریف حسین» بر مکه و مدینه حاکم بود و عثمانی‌ها از او حمایت می‌کردند و بی طرفی او در بین مسلمانان پذیرفته شده بود. «آل رشید»، یکی از قدرت‌های دیگر شبه جزیره بود که مستقیماً تحت نفوذ عثمانی‌ها قرار داشت و بریتانیا نیز از جریان وهابیت در نجد حمایت کرد. سیاست بریتانیا برای تضعیف عثمانی‌ها، حمایت از آل سعود به عنوان مخالفان آنان در منطقه بود. ابن عبدالوهاب نیز با همه مذاهب اسلامی (به جز حنبلی) درافتاد و چون در روزگار او عثمانیان بر اعراب و از جمله عربستان حکومت می‌کردند، نهضت او رنگ ضد عثمانی به خود گرفت و جنبه سیاسی یافت. (21) با توجه به سیستم نظام بین‌المللی در قرن نوزده میلادی و تا قبل از جنگ جهانی دوم، بریتانیا تقریباً مهم‌ترین قدرت نظام بین‌الملل محسوب می‌شد و در نظام موازنه قوا نیز نقش موازنه دهنده را ایفا می‌کرد و با توجه به قدرت نظامی و دریایی، منافع فراملی زیادی برای خود تعریف کرده بود.
با توجه به این که سیاست بریتانیا استفاده ابزاری از این جریان در راستای سیاست‌های خود بود، در زمان‌هایی که تحرکات این جریان علیه‌شان بود به مقابله شدید با آن‌ها می‌پرداخت؛ مثلاً در سال 1921م.، پس از گردهمایی عالمان و پیروان قبایل در ریاض که طی آن، ابن سعود را پادشاه نجد و همه سرزمین‌های وابسته به آن خواندند، فیصل، پسر سعود، «ابها»، پایتخت «عسیر» را اشغال کرد که در این هنگام انگلیسی‌ها مستقیماً وارد جنگ شدند و از سوی عراق و اردن به نجد تاختند و چندین شکست بر وهابیان وارد کردند. (22)
انگلیسی‌ها حتی در زمانی که شریف حسین با وهابی‌ها درگیر بود، از پشتیبانی او شانه خالی کردند و در مقابل به او وعده حکومت فرزندانش در عراق و اردن را دادند و چون آل سعود با این طرح مخالف بود، انگلیس از ترس عقیم ماندن طرحش مجبور شد که امتیازی برای «ابن سعد» قائل شود و پیمانی در سال 1927 م. میان طرفین امضا شد که بر اساس آن، انگلستان استقلال کامل و مطلق ابن سعود را به رسمیت شناخت. (23)
با آغاز جنگ جهانی اول، انگلیس دو خاندان ابن سعود و شریف حسین را علیه عثمانی‌ها تحریک می‌کرد و «توماس ادوارد لارسن» را به اردوگاه شریف حسین و «ویلیام شکسپیر» را به اردوگاه سعودی‌ها فرستاد و با بستن پیمان‌هایی با آل سعود از نفوذ ترک‌های جوان و آلمان در سواحل خلیج فارس جلوگیری کرد. (24)
در مارس 1934 م.، دولت آل سعود تصمیم به حمله به یمن را داشت و در این حمله، هم منابع اقتصادی و جایگاه یمن مهم بود و هم تحریک علمای وهابی مبنی بر تکفیر گروه زیدیه تأثیرگذار بود با توجه به این که یمن قدرت مقاومت در برابر آل سعود را نداشت، از بریتانیا تقاضای کمک کرد و انگلستان به تقاضای «امام یحیی» پاسخ مثبت داد، زیرا امنیت «عدن» و تنگه «باب المندب» برای او جنبه سوق الجیشی بسیار مهم داشت و بندر عدن از یک قرن پیش، تحت سلطه بریتانیا قرار داشت. از طرفی، ایتالیا نیز از سلطه آل سعود و وهابی‌ها بر این منطقه نگران بود و نگرانی ایتالیا متوجه مستعمراتش، یعنی «اریتره» و «سومالی» بود. به همین دلیل، صد و پنجاه سرباز خود را در ناحیه مجاور باب المندب قرار داد تا ورودی دریای سرخ را کنترل کنند. ابن سعود که موازنه قدرت را به نفع خود نمی‌دید، به مذاکره با یمن راضی شد. (25)
منطقه خلیج فارس برای بریتانیا علاوه بر رقابت با عثمانی‌ها، که یکی از رقبای مهم بریتانیا بودند، اهمیت خاصی داشت و از دست دادن این منطقه به معنای از دست دادن بازار و منابع معدنی و از همه مهم‌تر از دست دادن هندوستان بود. سیاست انگلستان در مورد حکومت ابن سعود را می‌توان تابعی از اختلاف این کشور با عثمانی‌ها دانست که تا قبل از فروپاشی عثمانی، از حکومت آل سعود به عنوان ابزاری در امتیاز گرفتن از عثمانی‌ها بهره می‌بردند و در این راه، گاهی به حمایت همه جانبه از عبدالعزیز مجبور می‌شدند. بعد از فروپاشی عثمانی‌ها در برخی موارد که آل سعود رقیبی برای انگلستان در منطقه بود، به مبارزه مستقیم نیز کشیده می‌شد. سیر این برخوردها را می‌توان از قرارداد 1915م. «کاکس» از سوی انگلستان و ابن سعود مشاهده کرد در این قرارداد برای طرفین تعهداتی ذکر شد که عبارت بودند از:
1. ابن سعود بر سرزمین‌های حمایت شده بریتانیا در شبهه جزیره حمله نکند (منظور قلمرو «شریف حسین»، دیگر متحد بریتانیا می‌باشد که از سوی آل سعود با خطر مواجه بود، ولی حضور بازیگر دیگری مانند شریف حسین در قلمرو حجاز خوش آیند آل سعود و در نهایت نیز به وسیله آن‌ها از میان برداشته شد)؛
2. آل سعود نباید به دشمنان بریتانیا در نجد امتیازی دهد (احتمالاً منظور آن‌ها آلمانی‌ها و عثمانی‌ها بودند)؛
3. آل سعود باید سیاست خارجی خود را با انگلستان هماهنگ کند (انگلیسی‌ها با این شرط، دست آل سعود را از ایجاد ارتباط با دیگر قدرت‌ها کوتاه می‌کردند و در واقع آن‌ها را در محدوده قدرت خود نگه می‌داشتند)؛
4. انگلستان تعهد می‌کند که در برابر این تعهدات آل سعود، هر سال مبلغ شصت هزار لیره به ابن سعود بپردازد. (26)
بنابراین، رابطه بریتانیا و وهابیت را می‌توان تابعی از نظام بین‌المللی در آن دوره دانست که مهم‌ترین قدرت نظام بین‌الملل (بریتانیا) از این جریان افراط گرا در راستای سیاست‌های خود بهره گرفت و هر زمان منافعش از سوی این گروه به خطر افتاد، به شدت با آن برخورد کرد.

آمریکا و القاعده

بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل تغییر بازیگران، آمریکا و شوروی به عنوان مهم‌ترین بازیگران نظام بین‌الملل ظهور کردند و با شکل‌گیری بلوک دو قطبی، تقریباً همه موضوعات و چالش‌ها در نظام بین‌الملل در اصطکاک منافع این دو بازیگر رخ می‌داد. این نظام از اواخر دهه 1940 م. تا اواخر دهه 1980م. بر جوامع حاکم بود که ویژگی اساسی آن را منازعه و رقابت میان ایالات متحده آمریکا و شوروی تشکیل می‌داد. (27) براساس نظریه «رئالیسم ساختاری» والتز، در این نظام نیز بازیگرانی که قدرت بیشتری داشته باشند به منافع بیشتری دست می‌یابند و ظرفیت جهت دهی ساختار را دارند. بر این اساس، ایالات متحده که مهم‌ترین تعارضش در این دوره با منافع شوروی بود، از جریان‌های تکفیری و افراطی در راستای رسیدن به منافعش بهره گرفت. القاعده یکی از سازمان‌های تکفیری معاصر است که در سال 1988 میلادی در «پیشاور» پاکستان از دفتر خدمات «بیت الانصار» تجلی یافت که وظیفه پشتیبانی و لجستیک مجاهدان افغانی را بر عهده داشت و از سال 1988 تا 1995م.، حوزه فعالیت این سازمان در افغانستان و سودان بود، اما از سال 1995م. به بعد و هم زمان با انفجارهای ریاض و تعدادی انفجار دیگر در شرق قاره آفریقا، نام این سازمان بر سر زبان‌ها افتاد. (28)
از سال 1986 تا 1989 م.، مبارزان عرب در بسیاری از درگیری‌ها در جبهه‌ها در کنار مبارزان افغان علیه روس‌ها جنگیدند. در این مدت، بهترین فرصت برای مجاهدان عرب از این لحاظ بود که از سوی دولت عربستان، پاکستان و آمریکا نه تنها هیچ گونه سخت‌گیری نمی‌دیدند، بلکه به ادامه کار هم تشویق می‌شدند. استراتژی امریکا در این مقطع، بر حمایت از مجاهدان افغانی و هر گروهی استوار بود که بتواند جلوی گسترش «کمونیسم» را بگیرد. آمریکا در این خصوص، کمک‌های مالی – تسلیحاتی قابل ملاحظه‌ای به مبارزان افغان حتی عرب‌های افغان کرد. (29) در این مقطع، سیاست آمریکا حمایت از جریان تکفیری القاعده بود. بر اساس این سیاست، آمریکا، عربستان و پاکستان در اتحاد نانوشته‌ای، برای کنترل تهدید شوروی از ایدئولوژی وهابیت برای ایجاد جنگ نیابتی علیه شوروی حمایت کردند. (30)
شکست شوروی در افغانستان و فروپاشی بلوک شرق، زمینه قدرت بیشتر ایالات متحده را فراهم کرد. در این باره زمانی به دلیل عدم وجود شوروی، فعالیت گروه‌های تکفیری به نفع آمریکا نبود و این کشور به دنبال نوع خاصی از دولت سازی بر اساس منافع خود بود. این نوع دولت سازی در ادبیات روابط بین‌الملل، فرآیند خاصی از شکل دادن دولت می‌باشد که بعد از جنگ جهانی دوم مرسوم شده و در کشورهایی مانند آلمان، ژاپن، افغانستان، سومالی و عراق با دخالت ایالات متحده صورت پذیرفته است. (31)
گروه‌های تکفیری، پس از بازگشت از افغانستان به افراط‌گرایی متمایل شدند (32) و در این مقطع، خطری برای سیاست‌های آمریکا در کشورهای اسلامی محسوب می‌شدند. حادثه 11 سپتامبر بهانه‌ای برای امریکا فراهم کرد تا با اشغال نظامی افغانستان و عراق به جهان اسلام هجوم آورد. تاریخ ارتباط آمریکا با القاعده نشان داد که تا زمانی این جریان حمایت می‌شد که در راستای منافع آمریکا قرار داشت، اما به محض تهدید کردن منافع امریکا، به شدت سرکوب شد. آمریکا در جنگ شوروی علیه افغانستان به تجهیز این جریان‌ها پرداخت، اما در حمله به عراق و افغانستان از اقدامات همین جریان‌ها، دلایلی برای حمله به کشورهای اسلامی فراهم کرد و در سیاست خارجی آمریکا، مثلثی از سه عنصر تروریسم، دولت‌های یاغی و سلاح‌های کشتار جمعی، زمینه ظهور چالش گرانی را ایجاد کرد که آمریکا با نیروها و تجهیزات متعارف قادر به مهار آنها نیست. در نتیجه، توسل به راهبرد پیش گیرانه برای مقابله با آن‌ها ضرورت می‌یابد. عملیاتی کردن این مسئله، مستلزم تغییراتی بود که حادثه 11 سپتامبر اسباب آن را فراهم کرد. (33) سیاست‌های اسلام هراسی و محکوم کردن مسلمانان به عنوان تروریست، نتیجه فعالیت جریان تکفیری القاعده بود که این بهانه را در اختیار آمریکا قرار داد و ایالات متحده نیز با توجه به توازن نظامی و رسانه‌ای خود، از این ابزار برای رسیدن به منافعش بهره کافی برد.

داعش و منازعه قدرت‌های بین‌المللی

سقوط نظام دو قطبی و حرکت نظام بین‌الملل به سمت تک – چند قطبی و ظهور قدرت‌های نوظهور، هر چند یک – جانبه‌گرایی آمریکا را محدود کرده است، اما به لحاظ منابع نظامی، هم چنان ایالات متحده مهم‌ترین قدرت در سطح بین‌المللی است و به همین دلیل نیز بیش از همه توان بهره‌گیری از جریان‌های تکفیری را دارد. تجربه امروز داعش نیز نشان دهنده نفوذ قدرت‌های بین‌المللی، مانند آمریکا و قدرت‌های منطقه‌ای، مانند ترکیه و عربستان در این جریان تکفیری است و هر قدرت به تناسب منابع و توان، ظرفیت بهره برداری از جریان‌های تکفیری را دارد.
در مورد رشد داعش، هر چند زمینه‌های داخلی در عراق مانند طایفه گرایی، ضعف ارتش و عدم نفوذ دولت بر همه مناطق کشور، زمینه‌های رشد این گروه تکفیری را فراهم کرده است، اما انتخابات اخیر پارلمانی عراق و رأی بالای ائتلاف دولت قانون به رهبری «نوری مالکی»، موجب نگرانی برخی از اهل سنت از شکل‌گیری سومین دولت شیعی در عراق شده است. عدم تمکین به رأی اکثر مردم عراق، حمایت‌های منطقه‌ای عربستان از گروه داعش و پیوستن بازمانده‌های حزب «بعث» به این گروه تروریستی در عراق، همه دنبال کننده یک هدف‌اند و آن هم ناکارآمد جلوه دادن دولت شیعی نوری المالکی است تا در آستانه شکل‌گیری دولت جدید، از نخست وزیر شدن شیعه دیگر جلوگیری شود.
در سطح منطقه‌ای، قطر یکی از حامیان مهم جریان‌های تکفیری است که در رقابت با عربستان برای رهبری کشورهای عربی، از هیچ حمایتی از جریان‌های تکفیری دریغ نمی‌کند. عربستان سعودی به عنوان مهم‌ترین حامی جریان‌های تکفیری در خاورمیانه، اجازه فعالیت جریان‌های تکفیری را در کشور خود را بسیار محدود کرده است، زیرا حضور شرکت‌های نفتی و صنعتی غربی، خصوصاً امریکایی در این کشور به فضای امن برای فعالیت نیاز دارند و عربستان با درک این شرایط، جریانهای رادیکال کشور خود را به دیگر کشورهای منطقه سرازیر می‌کند و انتخاب کشورهای هدف نیز بر اساس سیاست راهبردی این کشور طراحی می‌شود؛ مثلاً هیچ گاه جریان‌های تکفیری در «بحرین» علیه دولت فعالیت نداشته‌اند، اما کشورهایی مانند عراق، یمن، سوریه و لبنان، مقصد این گروه‌ها تعیین می‌شود. (34)
در سطح بین‌المللی نیز آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که در صورت قدرت یافتن گروه‌های تکفیری، منافع آن‌ها تأمین نخواهد شد، چون این گروه‌ها منشأ ناامنی‌اند و این ناامنی در منطقه‌ای که مهم‌ترین مسیر انتقال انرژی جهان است؛ به ضرر آمریکایی‌ها خواهد بود. از سویی، آمریکایی‌ها به ضد غربی اندیشه این جریان‌ها آگاهند و می‌دانند که در صورت قدرت یافتن، یهودیان و مسیحیان، عدو بعید این جریان‌اند و در صورت پیروی این جریان‌ها بر عدو قریب (مسلمانان و دولت‌های اسلامی فعلی مخالف این جریان) سراغ عدو بعید خواهند رفت.
در کنگره‌ای که در پایتخت اردن با عنوان «الموقف الأمریکی تجاه الازمة فی سوریا: المحددات و التحولات» در تاریخ 2014/5/11 م. برگزار شد، کارشناسان بر این مسئله تأکید کردند که گسترش جریان‌های تکفیری و تروریستی در سوریه و کشورهای اسلامی به تضعیف کشورهای اسلامی منجر خواهد شد و این موضوع فرصتی برای امنیت بیشتر اسرائیل است. انهدام سلاح‌های شیمیایی سوریه نیز در راستای همین سیاست آمریکا دنبال می‌شد تا در آینده خطری از جانب این سلاح‌ها متوجه آمریکا نباشد. در سیاست‌های آمریکا در حمایت از جریان‌های تکفیری، تناقض وجود دارد که امریکا از سویی از آزادی و دموکراسی حمایت می‌کند، اما از سوی دیگر از جریان‌های تروریستی در عراق و سوریه نیز حمایت می‌کند و سیاست کلی این کشور در منطقه این است که گروه‌های تروریستی و تکفیری، آن قدر گسترش یابند و آن قدر جهان اسلام را ناتوان و ضعیف کنند تا هیچ خطری اسرائیل را تهدید نکند. (35)
بنابراین، آمریکا سعی می‌کند که از این جریان‌ها تا جایی حمایت کند که منافع ملی اش تأمین شود. صدور نفت عراق و شرکت‌های اقتصادی آمریکایی در این کشور، نگرانی عمده آمریکایی‌هاست و در بلند مدت، حمایت از این گروه به نفع آن‌ها نیست، اما در کوتاه مدت به دلیل تضعیف دولت نوری مالکی و ایجاد زمینه برای حضور نظامی مجدد و محدود در عراق، به صورت عملی با داعش مخالفت نمی‌کند. امریکا بعد از خروج نظامی از عراق در سال 2011 و سپردن امنیت این کشور به دست دولت مرکزی عراق، از ناتوانی دولت نوری مالکی در تأمین امنیت این کشور استقبال می‌کند و ایجاد ناامنی‌های داخلی، می‌تواند درخواست‌ها برای بازگشت آمریکا را با هزینه کمتری به این کشور فراهم کند. تجربه حمایت مقطعی امریکا از القاعده در حمله شوروی به افغانستان و مخالفت شدید بعدی با آن در حمله سال 2001 م. به افغانستان، نشان می‌دهد که جریان‌های تکفیری، ابزاری برای منافع ملی آمریکا تلقی می‌شوند و تا زمانی که اهدافشان را اجرا کنند، از آن‌ها حمایت می‌شود، اما حمایت بلند مدت از جریان‌های تکفیری در استراتژی آمریکا جایی ندارد. (36) در یک استراتژی کلی در عصر کنونی، غرب به جریان‌های غرب ستیز و مخالف خود عنوان سلفی می‌دهد و می‌کوشد که طیف‌های اسلامی مخالف غرب را در ردیف جریان‌های واپس گرا و سلفی قرار دهد تا هم مورد تهاجم تبلیغاتی و نظامی غرب قرار گیرند و هم جهان اسلام به عنوان گروه‌های سلفی و افراطی، آنان را طرد کنند. (37)

پس‌آمدهای گسترش جریان تکفیری برای جهان اسلام

1. فراموشی آرمان امت اسلامی

جهان اسلام در صورت عمل کردن به آموزه‌های دینی و قرآنی، امت واحده است. تصور جهان اسلام به عنوان امت واحده و کل یک پارچه که نیروی انسانی و منابع انرژی بسیار زیادی دارد، هر قدرت بین‌المللی را با چالش مواجه خواهد کرد. حرکت‌هایی در جهان اسلام در این زمینه، مانند شکل‌گیری کنفرانس اسلامی، حرکت‌های تقریبی و ... نیز بر همین اساس شکل گرفته است، اما مهم‌ترین موضوعی که می‌تواند رسیدن جهان اسلام را به این آرمان ناکام کند؛ درگیری‌های مذهبی و تشتت‌های درونی است. کوبیدن بر طبل تکفیر و افراط گرایی، جهان اسلام را به درگیری‌های داخلی فرو خواهد برد و امت واحده در حد آرمانی دست نیافتنی باقی خواهد ماند، در حالی که قرآن کریم «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً ». (38)

2. فراموشی اولویت «فلسطین»

مسئله فلسطین یکی از چالش‌های مهم دهه‌های اخیر جهان اسلام بوده است. اشغال بخشی از جهان اسلام با واکنش متفاوت مسلمانان مواجه شد، به طوری که چهار جنگ موسوم به جنگ‌های اعراب و اسرائیل به دلیل همین مسئله رخ داد. به تدریج، برخی سران کشورهای اسلامی، اولویت فلسطین را از سیاست خارجی خود حذف کردند و عادی سازی روابط با اسرائیل در دستور کار قرار گرفت. دولت «حسنی مبارک» در مصر، نمونه این فراز و فرود در زمینه فلسطین بود.
هرچند دولت‌های اسلامی در سیاست‌های خود در مورد فلسطین تجدیدنظرهایی کردند، اما جایگاه فلسطین در میان ملت‌های مسلمان هم چنان برجسته و حساسیت برانگیز است و همواره در مناسبت‌های مختلف، مسلمانان با مصائب فلسطینیان هم دردی می‌کنند. رشد جریان‌های تکفیری و مشغول کردن جهان اسلام به درگیری‌های درونی، موجب فراموشی فلسطین از اولویت دولت‌ها و ملت‌ها در جهان اسلام شده است. فراموشی فلسطین، زمینه حملات شدیدتر رژیم صهیونیستی بر غزه را فراهم کرده است و جهان اسلام نیز به دلیل درگیر بودن با مسئله تکفیر، نتوانسته است راه حل عملی برای حمایت از این مردم مظلوم ارائه دهد.

3. بستن راه‌های تقریب مسلمانان

یکی از زمینه‌های هم‌گرایی در جهان اسلام، حرکت‌های تقریبی است که علمای شیعه و سنی به آن اهتمام ورزیده‌اند. علمایی مانند شیخ شلتوت، آیت الله بروجردی، امام خمینی و ... سیر تفکری را دنبال کرده‌اند که به هم‌گرایی جهان اسلام کمک می‌کند و توجه به مشترکات در این اندیشه، فرصت‌های زیاد برای جهان اسلام فراهم می‌نماید، اما تحریک جریان‌های تکفیری و حمایت قدرت‌های بین‌المللی از آن‌ها، این سنت فکری و عملی را در تاریخ مسلمانان، خدشه دار کرده است. گسترش اندیشه جریان تکفیری به برجسته شدن افتراق‌های گروه‌های مختلف مسلمانان و فراموش شدن محورهای مشترک و در نهایت، شکسته شدن استراتژی‌های تقریب منجر خواهد شد.

4. ناامن سازی جهان اسلام

امروزه پیش فرض مسلّم پیشرفت و توسعه در هر کشوری، امنیت است. در واقع امنیت ضروری‌ترین نیاز بشر می‌باشد و دولت‌ها نیز مهم‌ترین وظیفه خود را تأمین امنیت می‌دانند. عدم سرمایه گذاری‌های بلندمدت در کشورهای اسلامی، زمینه عقب ماندگی و توسعه نیافتگی‌ها را موجب شده است. یکی از پی آمدهای جریان تکفیری، ناامن سازی جهان اسلام است که نتایج منفی زیادی به دنبال خواهد داشت. عدم رغبت شرکت‌های بزرگ بین‌المللی به سرمایه گذاری در جهان اسلام، یکی از این نتایج می‌باشد. پی آمد دیگر ناامن سازی جهان اسلام، فراهم شدن بازار فروش تسلیحات در کشورهای اسلامی است، زیرا با ناامن شدن منطقه توسط جریان‌های تکفیری، کشورهای منطقه به خریدن اسلحه از غرب مجبور می‌شود که خود و این انبار تسلیحات نیز یکی از زمینه‌های احساس ناامنی در جهان اسلام باشد.

5. ترویج اسلام هراسی

امروز پس از سقوط کمونیسم و بلوک شرق و پایان یافتن جنگ سرد بین غرب و شرق با دو ایدئولوژی «لیبرالیسم» و «کمونیسم»، نظام سرمایه‌داری تنها رقیب خود را «اسلام» می‌داند که مرکز گسترش آن در خاورمیانه است که بیشتر کشورهای آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند. رسانه‌های غربی برای منفی جلوه دادن چهره مسلمانان، عده‌ای تکفیری را که با خشونت و ترور قرین‌اند، به عنوان مسلمانان خاورمیانه جلوه می‌دهند و با استفاده از ابزارهای رسانه‌ای قوی، سعی می‌کنند که این تفکر را القا کنند که خاورمیانه، کانون بحرانی برای جهان است و دلیل بحرانی بودن این منطقه را وجود مسلمانان در این منطقه ابراز می‌کنند. امروزه در رسانه‌های غربی، اسلام دشمن جدید نظام سرمایه‌داری بعد از کمونیسم مصرفی می‌شود و برای این تبلیغ به اسبابی نیاز دارند که متأسفانه جریان‌های تکفیری در اختیار آنها قرار می‌دهند. نتیجه این عملکرد نشان داده است که چهره خشونت آمیز و متصلب از اسلام رحمانی، مردم دنیا را از اسلام ناب دور می‌کند.

نتیجه‌گیری

براساس چارچوب تئوریک مقاله (نظریه رئالیسم ساختاری کنث والتز)، ساختار نظام بین‌الملل، «آنارشیک» است و قدرت فائقه و نظم دهنده در سطح بین‌المللی وجود ندارد. در چنین سیستمی، اصل اولی، بقای دولت‌هاست و هدف هر دولت، دست یابی به منافع ملی خود در فضایی منازعه آمیز است. مبنای سنجش نفوذ کشورها در چنین سیستمی، قدرت مادی با اولویت نظامی است و هر کشوری که قدرت نظامی بیشتری داشته باشد، می‌تواند به راحتی به منافع ملی خود برسد. بنابراین در چنین سیستمی، اصل برای کشورها دست یابی به منافع ملی است و قدرت‌های بزرگ به دلیل در اختیار داشتن منابع مادی بیشترف توان افزون‌تری در تأثیرگذاری منافع و دست یافتن به آن را دارند. تحلیل شکل‌گیری و توسعه جریان‌های تکفیری در سطح بین‌الملل، نشان می‌دهد که در هر مقطع زمانی، قدرت‌های مختلف بین‌المللی از این جریان‌ها در راستای منافع ملی خود بهره برده‌اند و در واقع، جریان‌های تکفیری به عنوان متغیر در سیاست منطقه‌ای هر یک از قدرت‌های بزرگ بین‌المللی خصوصاً بریتانیا و آمریکا جایگاه مهمی داشته‌اند.
یافته‌های این مقاله نشان می‌دهد که هر چند زمینه‌های ذهنی و عینی جوامع اسلامی، مستعد رشد چنین جریانی بوده است، اما منافعی که این جریان‌های تکفیری برای قدرت‌های بزرگ ایجاد کرده‌اند، این گروه‌ها را به ابزار در سیاست خارجی قدرت‌های بین‌المللی تبدیل کرده است.
پس از شکل‌گیری اولیه جریان وهابیت در منطقه نجد و پیوند آن با قدرت سیاسی ابن سعود، بریتانیا از این جریان در مقابل نفوذ عثمانی‌ها در شبه جزیره عربستان بهره گرفت و با ایجاد ارتباط با این گروه و کمک‌های مالی و نظامی، زمینه رشد این جریان را فراهم کرد و به تدریج با تکیه بر ظرفیت‌های این جریان تکفیری به نفوذ عثمانی‌ها با سقوط آل رشید در شبه جزیره پایان داد.
تجربه جنگ سرد در قرن بیستم نیز نشان می‌دهد که آمریکا به عنوان یکی از قدرت‌های مهم نظامی بین‌الملل برای رسیدن به منافع ملی و فراملی خود در رقابت با شوروی، از جریان‌های تکفیری حمایت مالی و نظامی کرد و با تجهیز آن‌ها در قالب القاعده در افغانستان، توانست بر رقیب خود در عرصه بین‌المللی، یعنی شوروی فائق آید که این دومین تجربه استفاده قدرت‌های بزرگ بین‌المللی از جریان‌های تکفیری در راستای منافع خود بود.
سومین تجربه استفاده از جریان‌های تکفیری در جهت اسلام هراسی و مقابله با گسترش اسلام در غرب بود. در این پروژه نیز قدرت‌های بین‌المللی با استفاده از ابزار رسانه، چهره‌ای خشن از اسلام ترویج داده‌اند تا زمینه گرایش به اسلام در جهان معاصر کاهش یابد. آخرین تجربه نیز مربوط حمایت قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای از جریان‌های تکفیری در سوریه و عراق است که برای تضعیف محور مقاومت در منطقه (ایران – عراق – سوریه – حزب الله و حماس) از این جریان حمایت می‌کنند، اما جریان‌های تکفیری هیچ گاه متحد استراتژیک و بلند مدت برای قدرت‌های بزرگ نبوده است، بلکه صرفاً تا زمانی حمایت می‌شوند که تأمین می‌شوند که تأمین کننده‌ی منافع و اجرا کننده‌ی اهداف آن‌ها باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم قم.
2. دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه یاسوج.
3. حمید احمدی، «ساختارگرایی در نظریه روابط بین‌الملل»، مجله حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1376، ص 122.
4. حمیرا مشیرزاده، تحول در نظریه‌های روابط بین‌الملل، ص 114.
5. حمید احمدی، همان، ص 123.
6. Waltz, k, Theory of international politics, p 126.
7. حمیرا مشیرزاده، همان، ص 114.
8. حمید احمدی، همان، ص 124.
9. حمیرا مشیرزاده، همان، ص 116.
10. علیرضا فروزی، مبانی انسان شناختی نظریه‌های روابط بین‌الملل (واقع‌گرایی و لیبرالیسم) و اسلام، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه، تهران، 1392.
11. علی الله بداشتی، «نقد مبانی سلفیه در توحید»، شماره 74، 1382، ص 169.
12. حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، ص 105.
13. سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی‌گری و وهابیت، ص 142.
14. عبدالباری عطوان، سازمان سری القاعده، ص 80.
15. مختار شیخ حسینی، «زمینه‌های ذهنی – عینی رشد داعش در عراق»، هفته نامه پنجره، شماره 199، 1393.
16. همان.
17. http://feirahi.halghe.ir/1392/12/25.
18. محمد مهدی اصفی، الامه الواحده و الموقف من الفتنه الطائفیه، ص 22.
19. همان، ص 23.
20. جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص 35 و 36.
21. علی اصغر حلبی، تاریخ نهضت‌های دینی سیاسی معاصر، ص 98.
22. همان، ص 31.
23. همان، ص 32.
24. زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص 90.
25. نورالدین شیرازی، نظام آل سعود، ص 65.
26. دایره المعارف بزرگ اسلامی، ص 30.
27. امیرمحمد حاجی یوسفی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه‌ای، ص 61.
28. محمد محمودیان، «تأثیر اندیشه نوسلفیسم بر روند فکری – ایدئولوژیک القاعده» پژوهش نامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره سوم، تابستان، ص 81.
29. همان، ص 85.
30. مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامر، با تأکید بر عراق، فصل نامه سیاست، دوره 401، شماره 2، 1389، ص 114.
31. امیرمحمد حاجی یوسفی و احمد سلطانی نژاد، سامان سیاسی در عراق جدید، ص 92.
32. مهدی، عباس زاده فتح آبادی، القاعده پس از 11 سپتامبر با تأکید بر عراق، فصل نامه سیاست ، دوره 401، شماره 2، 1389، ص 151.
33. عباس خلجی، رویکرد سیاست خارجی امریکا به تروریسم، فصل نامه سیاست دفاعی، سال 11، شماره 46، آذر 1382، ص 131 و 132.
34. مختار شیخ حسینی، زمینه‌های ذهنی عینی رشد داعش در عراق، هفته نامه پنجره، شماره 199، 1393.
35. http://mesc.com.jo/Activities/Act-Saloon/Act-Saloon-17. html
36. مختار شیخ حسینی، همان.
37. سیدمهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی‌گری و وهابیت، ص 91.
38. انبیاء، آیه 92.

منابع تحقیق :
1. الله بداشتی، علی، «نقد مبانی سلفیه در توحید»، مقالات و بررسی‌ها، شماره 74، 1382.
2. احمدی، حمید، «ساختارگرایی در نظریه روابط بین‌الملل»، مجله حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1376.
3. اصفی، محمد مهدی، الامه الواحدة و الموقف من الفتنة الطائفیه، مجمع العالمی لاهل البیت، نجف 1432.
4. امین، محسن، کشف الارتیاب، ترجمه علی اکبر فانزی پور تهرانی، انتشارات مطبوعات دینی، قم 1387.
5. بخشی شیخ احمد، مهدی، «جهاد از ابن تیمیه تا بن لادن»، راهبرد، شماره 39، 1385.
6. حاجی یوسفی، امیرمحمد، سیاست خارجی جمهوری اسلامی در پرتو تحولات منطقه‌ای، دفتر مطالعات سیاسی بین‌المللی، تهران 1384.
7. حاجی یوسفی، امیرمحمد و سلطانی نژاد، احمد، سامان سیاسی در عراق جدید، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، تهران 1386.
8. حلبی، علی اصغر، تاریخ نهضت‌های دینی سیاسی معاصر، چاپ چهارم: نشر زوار، تهران 1390.
9. سبحانی، جعفر، وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، انتشارات توحید، قم 1380.
10. ـــ ، آئین وهابیت، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1388.
11. خلجی، عباس، «رویکرد سیاست خارجی آمریکا به تروریسم»، فصل نامه سیاست دفاعی، سال 11، ش 46، آذر 1382.
12. علیزاده موسوی، سیدمهدی، تبارشناسی سلفی‌گری و وهابیت، چاپ ششم: آوای منجی، قم 1393.
13. عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر، با تأکید بر عراق»، فصل نامه سیاست، دوره 401، شماره2، 1389.
14. شیرازی، نورالدین، نظام آل سعود، انتشارات فرا اندیش، 1367.
15. جمعی از مؤلفان، وهابیت سیاسی، اندیشه سازان نور، تهران 1390.
16. شیخ حسینی، مختار، «زمینه‌های ذهنی عینی رشد داعش در عراق»، هفته نامه پنجره، شماره 199، 1393.
17. ـــ ، «سه ضلعی رشد داعش در عراق»، ویژه نامه تحلیلی بر جریان بعثی – تکفیری داعش، مجمع جهانی اهل بیت، قم 1393.
18. قادری، حاتم، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، سمت، تهران 1385.
19. کرمانی، طوبی، «نگاهی بر وهابیت»، مقالات و بررسی‌ها، دفتر 73 تابستان.
20. کاظمی دینان، سیدمرتضی، علل خیزش شیعان حاشیه جنوبی خلیج فارس عربستان سعودی، بحرین، کویت، مؤسسه شیعه شناسی، 1388.
21. عطوان، عبدالباری، سازمان سری القاعده، ترجمه فرزان شهیدی، اندیشه سازان نور، تهران 1391.
22. فروزی، علیرضا، مبانی انسان شناختی نظریه‌های روابط بین‌الملل (واقع‌گرایی و لیبرالیسم) و اسلام، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه، 1392.
23. محمودیان، محمد، «تأثیر اندیشه نوسلفیسم بر روند فکری – ایدئولوژیک القاعده»، پژوهش نامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره سوم، تابستان.
24. مشیرزاده، حمیرا، تحول در نظریه‌های روابط بین‌الملل، سمت، تهران 1388.
25. مسجد جامعی، زهرا، نظری بر تاریخ وهابیت، وزارت فرهنگ و ارشاد تهران، 1380.
26. Waltz, k (1977) (Theory of International politics, New York: Random House.1979.
27. http://feirahi.halghe.ir/1392/12/25.
28. http://mesc.com.jo/Activities/Act-Saloon/Act-Saloon-17.html

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، چاپ اول.